عالم بزرگوار جهان تشیع
حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (دامت توفیقاته) می فرمایند :
سنّت و سیرت علوی سرشار از نمونه ها و نمودهای عدالتِ الهی انسانی است وگوشهای از آن در عهدنامه? امام با مالک اشتر به هنگام انتصاب او به استانداری مصر تجلّی کرده است. در این نامه، ضمن بر شمردن وظیفه های گوناگون سیاسی، نظامی و اجتماعی و تعیین سلوک زمامداری در جامعه انسانی اسلامی، مالک را خطاب کرده و میفرمایند: «وأشعر قلبک الرّحمة للرّعیّة والمحبّة لهم واللّطف بهم ولا تکوننَّ علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم أکلهم، فإنّهم صنفان إمّا أخٌ لک فی الدّین أو نظیرٌ لک فی الخلق یفرط منهم الزَّلل وتعرض لهم العلل ویؤتی علی أیدیهم فی العمد والخطاء فأعطهم من عفوک وصفحک مثل الّذی تحبُّ وترضی أن یعطیک اللّه من عفوه وصفحه»1.
حال که از سوی من چنین مقامی یافتی و زمامداری مصر را برعهده گرفتی، بدان که مجموعه زیردست تو یا در دین با تو شریک اند و یا حداقل در انسانیت. پس نه موردی برای بدرفتاری با برادران دینی که تن به تباهی ندادند، وجود دارد و نه دلیلی برای خشونت در برابر غیرمسلمانانِ موجود در حکومت اسلامی که برخلاف شئون نظام الهی قدمی برنداشتند، یافت میشود پس از خطاها و لغزش هایشان چنان که دوست داری خدا از خطاهایت درگذرد، چشم پوشی کن.
این بیان امام هُمام (علیهالسلام)، نقش قسط و عدالت را در هویت انسان به خوبی نشان میدهد.
بنابراین هر آنچه از سنت ها، صفت ها و عادت های موجود در جامعه? انسانی، از ره آورد پیامبران آسمانی و یا دست آورد عقل و فطرت بشری به شمار آید، در هویت انسان، دارای نقش است؛ زیرا خداوند دو حجّت بر انسان تعیین نموده است.
1ـ نهج البلاغه، نامه 53، بندهای 8 و 9 و 101
هر پیوندی برای انسان جز بر پایه? دین، ماندنی نیست و هرگونه رابطه قومی و قبیله گی و اجتماعی و...، جز تا آستانه مرگ، دوام ندارد.
در این باره قرآن کریم هم از قطع خویشاوندی در قیامت، خبر میدهد و میفرماید: "فإذا نفخ فی الصُّور فلا أنساب بینهم یومئذٍ ولا یتساءَلون"1 و هم از پایان دوستی و تبدیل بسیاری از دوستیها در قیامت به دشمنی، سخن میگوید که: "ألأخِلاّء یومئذٍ بعضهم لبعضٍ عدوٌّ"2؛
زیرا این دوستیها بر محوری به نام دنیا بود که از یک سو در هویت انسان، جایگاه نداشت و از سوی دیگر ناپایدار بود. بنابراین با پایان یافتن دنیا همه? پیوندها گسسته میشود، اما آثار زیانبار آنها دوستان گذشته را به دشمنی وا میدارد.
اگر آدمی را به کوهی بلند مانند کنیم، عقیده، اخلاق و اعمال او نیز به ترتیب، قلّه، سینه و دامنه این کوه است و از این رو آن امورِ دخیل در هویت انسان (عقیده، اخلاق، اعمال) را «جِبِلّی» او می نامند؛ زیرا همگی بسان جَبَل و کوه، استوار است و در بقای هویت آدمی، نقش دارد و هر آنچه غیر از این امورِ فطری و جبلّی، اگر چه سخت و بلند بنماید، همچون تلّی از شن در کویری سوزان است که گردبادی آن را فراهم آورده و گردبادِ دیگری آن را فرو می ریزد. پس درون این توده های سست شنی، برای ایجاد گوهرهای گرانبها و چشمه های گوارا، نه ظرفیتی وجود دارد و نه مهلتی. همچنان که در میان حوض ها و استخرهای آب از هیچ عنصر گرانبها، خبری نیست و جز از کوه های رفیع و یا اقیانوس های عمیق، انتظار معادنِ طلا و گوهرهای گرانبها نمی رود.